English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8874 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
english hand balance U بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
candlesticks U بالانس بایک شانه روی چوب موازنه
swan scale U تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
dish rag U حالت افقی بدن ژیمناست درامتداد چوب موازنه
handstand U بالانس
swan support U بالانس قو
swan balance U بالانس قو
handstands U بالانس
headstand U بالانس سر
headstands U بالانس سر
frog balance U بالانس قورباغهای
static balance U بالانس ایستا
balance U بالانس کردن
tiger balance U بالانس ببر
balances U بالانس کردن
torsional ballance U بالانس پیچشی
peach basket U ویمیک بالانس
armstand dive U بالانس برگشت
shoulder balance U بالانس شانه
inverted cross U بالانس صلیب
armstand dive U شیرجه توام با بالانس
set off <idiom> U بالانس ایجاد کردن
frog head balance U بالانس قورباغهای روی سر
handstand U بالانس روی دست
hand balance U بالانس روی دست
moore U 081 زیر بالانس
handstands U بالانس روی دست
forearm balance U بالانس روی ساقهای دست
strelli U غلت عقب بطرف بالانس
press up U از حالت زاویه به بالانس کشیدن
valdez U پرت بالانس از حالت نشسته
press-up U از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press-ups U از حالت زاویه به بالانس کشیدن
gymnasts U ژیمناست
gymnast U ژیمناست
wide arm handstand U بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
leap U جهش ژیمناست
leaps U جهش ژیمناست
fullest U چرخیدن ژیمناست
full U چرخیدن ژیمناست
leaped U جهش ژیمناست
landings U فرود ژیمناست به زمین
landing U فرود ژیمناست به زمین
half circle U چرخش نمیدایره ژیمناست
stutz U عقبگرد جلو ژیمناست
cut U درو زدن ژیمناست
cuts U درو زدن ژیمناست
tumblers U ژیمناست زمینی کار
tumbler U ژیمناست زمینی کار
straddle vault U پرش پا باز ژیمناست
stag leap U پرش پا باز ژیمناست
double U دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled up U دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled U دوبار چرخش کامل ژیمناست
toe stand U ایستادن ژیمناست روی نوک پا
croup U انتهای خرک نزدیک ژیمناست
monkey hang U اویزان شدن ژیمناست با یک دست
swing half turn U تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
muscle up U بالاکشیدن بکمک نیروی عضلانی ژیمناست
dismounts U پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
dismounting U پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
dismount U پرش اخر ژیمناست روی هر وسیله
single leg balance U حرکت تعادلی بدن ژیمناست روی یک پا
support U تکیه بدن ژیمناست روی دستها
upper arm hang U اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
spots U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
equilibrator U موازنه
equilibration U موازنه
counterbalanced U موازنه
balances U موازنه
balance U موازنه
counterbalances U موازنه
counterbalance U موازنه
equilibrium U موازنه
equilibrium U موازنه موازنه
split lean U پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
planche U وضع افقی بدن ژیمناست روی دستها
chest roll U چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
salomon damper U خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
extend U کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
mag U ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mags U ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
wraparound U چرخش 063 درجهای ژیمناست ازبالای ناحیه ران
coffee grinder U حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
coffee grinders U حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
extending U کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
extends U کشیدن بدن یاراست کردن بازو یاپای ژیمناست
trade balance U موازنه تجارتی
counterbalanced U موازنه کردن
mass balance U موازنه جرم
counterbalance U موازنه کردن
libratory U موازنه کننده
balance of trade U موازنه تجاری
material balance U موازنه مواد
balances of payments U موازنه پرداختها
equilibrist U طرفدارسیاست موازنه
trade balance U موازنه تجاری
compensation point U نقطه موازنه
equilibrium U موازنه و تعادل
to rule off U موازنه کردن
compensating reservoir U حوض موازنه
compensation level U تراز موازنه
to strike a balance U موازنه دراوردن
adverse balance U موازنه منفی
counterbalances U موازنه کردن
equilibrate U موازنه کردن
balancing reservoir U حوض موازنه
active balance U موازنه مثبت
balance of payments U موازنه پرداختها
charge balance U موازنه بار
balance U موازنه تتمه حساب
balances U موازنه صورت وضعیت
The policy of balance of power. U سیاست موازنه قدرت
balance U موازنه کردن تعادل
balance U موازنه صورت وضعیت
strike a balance U موازنه بدست اوردن
balances U موازنه تتمه حساب
balances U موازنه کردن تعادل
stabilised U بحالت موازنه دراوردن
stabilises U به حالت موازنه در اوردن
stabilised U به حالت موازنه در اوردن
stabilising U بحالت موازنه دراوردن
stabilizes U بحالت موازنه دراوردن
stabilising U به حالت موازنه در اوردن
stabilize U بحالت موازنه دراوردن
stabilize U به حالت موازنه در اوردن
stabilized U بحالت موازنه دراوردن
stabilized U به حالت موازنه در اوردن
stabilises U بحالت موازنه دراوردن
stabilizes U به حالت موازنه در اوردن
balanced reaction U واکنش موازنه شده
skid fin U باله موازنه در هواپیمای دوباله
deficit U کسر موازنه کمبود سرمایه
deficits U کسر موازنه کمبود سرمایه
balance of international payment U موازنه پرداختهای بین المللی
mercantilist U طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
birling U مسابقه موازنه روی تیرشناور در اب
mercantilism U سیاست موازنه بازرگانی کشور
stockli U حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
poise U وزنه متحرک بحالت موازنه دراوردن
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
long run equilibrium U موازنه بلند مدت قیمتها قیمت عادی
roadwheel arm U بازوی چرخ جاده اهرم موازنه شنی
favorable balance of trade U موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
thermostatics U اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
tiger press U حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
favourble balance of trade U تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
balances U تراز کردن متعادل کردن بالانس
balance U تراز کردن متعادل کردن بالانس
seats U وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seated U وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat U وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
tinsica U چرخ ارابه با نیم چرخ ژیمناست
equilibrator U دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
equiponderate U موازنه کردن هم وزن کردن
voltage balance U موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com